دیوان بدوی اروپا و تایید توقیف دارایی های بانک ملی
شعبه دوم دیوان بدوی اتحادیه اروپا امروز پنجشنبه 18 تیر 1388، تصمیم اتحادیه اروپا راجع به توقیف داراییهای بانک ملی را مورد تایید قرار داده و بانک ملی را علاوه بر پرداخت هزینههای دادرسی، هزینههای شورای اتحادیه اروپا موظف به پرداخت هزینههای ایجاد شده در صدور قرار اقدامات موقت دانسته است. پس از تصویت قطعنامههای متوالی شورای امنیت علیه برنامه هستهای ایران، اتحادیه اروپا از سال 2008، (تیرماه 87) محدودیتهای مالی گستردهای علیه شرکتهای ایرانی که ادعا شده با برنامه هستهای ایران مرتبط هستند مطابق با قوانین (Regulation No 423/2007) اعمال نموده است. تحريمهای اتحاديه اروپا، فعاليتهای بانک ملی ايران را به عنوان بزرگترین بانک کشور در شعبات اروپايی آن در لندن، هامبورگ و پاريس متوقف کرد. شعبه لندن بانک ملی سال گذشته با تأکيد بر اينکه تحت نظارت نهادهای مالی انگلستان فعاليت میکند، درخواست کرده بود تا اين بانک را از تحريمهای اتحاديه اروپا مستثنی کنند. اما دادگاه عالی لندن در تيرماه سال گذشته، خواست بانک ملی شعبه لندن را رد و اعلام کرد که شکايت عليه اين تحريمها میبايست در دیوان بدوی و دادگستری اروپا مورد بررسی قرار گيرد. دیوان بدوی اروپایی اعلام کرده هدف "حفظ صلح و امنیت بینالمللی گامهایی را برای عدم امکان کسب وکار بانک ملی به جهت اشتغال مالک آن، دولت ایران، در اشاعه هستهای ناقض حقوق بینالملل، تضمین نموده است." دیوان اروپایی درخواست بانک ملی برای کان لم یکن کردن حکم انسداد داراییهای ملی بانک (پی.ال.سی) را رد نموده و اعلام کرده "باتوجه به این حقیقت که بانک ملی میتواند فشارهایی را به نهادهای در تملک خود برای دور زدن تحریمها وارد آورد و نهاد مادر (بانک ملی) به صراحت در قطعنامههای شورای امنیت تحت تحریم قرار گرفته و "انسداد داراییهای نهادهایی که در تملک یا کنترل نهادی است که اشتغال به اشاعه هستهای دارد نه تنها مناسب است بلکه جهت تضمین کارایی اقدامات اتخاذ شده ضروری است." بانک ملی در لایحه ارائه شده به دیوان بدوی استدلال نموده بود که این اقدام غیرقانونی و نامتناسب است. این شانس برای بانک ملی باقی است تا از دیوان دادگستری اروپایی درخواست تجدیدنظر نماید. در متن رای صادره استدلالهای جالبی در زمینه تعهدات ناشی از قطعنامههای شورای امنیت برای دول اروپایی طرح شده است. در ادامه مطلب می توانید گزیده ای از مقاله دکتر کدخدایی راجع به سازوکار دیوان بدوی و دادگستری اروپا را مطالعه نمایید.
دریافت متن رای دادگاه نخستین شورای اتحادیه اروپا
ديوان بدوي
پس از چندين سال كه از عمر ديوان دادگستري جامعة اروپا ميگذشت، اين امر بتدريج آشكار شد كه اين نهاد (ECJ) بتنهايي نميتواند پاسخگوي انبوه دعاوي اقامه شده باشد و نياز است تا تغيراتي در ساختار تشكيلاتي نظام قضايي جامعه ايجاد گردد. در اين ارتباط، ابتدا در سال 1978 طرحي از سوي كميسيون براي تشكيل يك دادگاه و يا ديوان اداري در كنار ديوان دادگستري (ECJ) ارائه كه با موفقيت چنداني روبهرو نشد، ليكن تلاشها همچنان ادامه داشت. سرانجام با امضاي معاهدة واحد (SEA) و به موجب مادة 13 آن (اكنون مادة 225) ايجاد چنين مرجعي در طول ديوان دادگستري و نه در عرض آن به تصويب رسيد و مقرر شد تا شورا بنابر درخواست ديوان دادگستري و با مشورت كميسيون و پارلمان به اتفاق آرا، طرح تشكيل يك ديوان بدوي را كه احكام آن از سوي ديوان دادگستري قابل تجديدنظر باشد ارائه و تصويب نمايد. سرانجام در سال 1988 اين طرح طي مصوبة شورا به تصويب رسيد و ديوان بدوي در سال 1989 تشكيل شد. تفاوت مهم ديوان بدوي با ديوان دادگستري اروپايي در صلاحيت آن ميباشد كه بنابر مادة 225 بند 1 محدود به رسيدگي دعاوي اشخاص حقيقي و حقوقي عليه اتحاديه يا اعضا شده است. لذا دول عضو يا نهادهاي اتحاديه نميتوانند در اين ديوان اقامه دعوي نموده و لازم است حتماً به ديوان دادگستري اصلي ECJ رجوع كنند. همچنين صلاحيتهايي را كه براساس مادة 234 معاهده براي تفسير مواد آن يا ساير مصوبات اتحاديه برعهدة ديوان دادگستري نهاده شده از شمول صلاحيت ديوان بدوي خارج است. علاوه بر آن، تصميمات اين ديوان از جهت حكمي يا قانوني در ديوان دادگستري مطابق بند 1 از مادة 225 قابل تجديدنظر است. قابل ذكر آنكه اگرچه نظر اولين پيشنهاددهندگان تشكيل چنين ديواني و حتي نظر تهيهكنندگان معاهدة واحد اروپا آن بود كه از حجم كاري ديوان دادگستري كاسته و اجازه دهند تا اين ديوان به پروندههايي رسيدگي كند كه از جهات سياسي ـ اجتماعي و اقتصادي براي اتحاديه داراي اهميت حياتي باشد، اما تجربه نشان داده كه با وجود كاهش حجم پروندهها، ديوان دادگستري آنگونه كه بايد بهطور عملي فرصت كافي براي متمركز شدن بر روي پروندههاي مهم را بهدست نياورد، لذا بعضي نويسندگان، آثار تشكيل ديوان بدوي را تقويت و آن را باعث تسريع سير رسيدگي به پروندهها ذكر نمودهاند. اين ديوان داراي پانزده قاضي است كه به طور معمول از هر دولت يك نفر انتخاب ميگردد و به اتفاق آرا باري يك مدت شش سالة قابل تمديد برگزيده ميشوند. با اين تفاوت كه در اين ديوان حقوقداناني كه داراي سابقة كار قضايي نميباشند، حق انتخاب شدن نداشته و نامزدها لزوماً بايد از بين قضات با سابقة كار قضايي باشند، برخلاف روية معمول كه در ديوان دادگستري وجود دارد. تفاوت عمدة ديگر اين ديوان با ديوان دادگستري آن است كه در اينجا فردي يا افرادي به نام مستشار وجود نداشته و ديوان رأساً اقدام به اتخاذ رأي و تصميم مينمايد. البته پيشبيني شده كه در صورت نياز و در پروندههاي مهم يكي از قضات، نقش مستشار را نيز برعهده داشته كه در عمل اين كار خيلي بندرت انجام ميگيرد. اين ديوان از شعب سه يا پنج نفري تشكيل شده كه به طور معمول موارد كم اهميت مانند دعاوي اداري كارمندان به شعبههاي سه نفري و دعاوي مهمتر به شعبات پنج نفري ارجاع ميگردد و همچنين ميتواند جلسة عمومي داشته باشد. بايد متذكر شد كه به طور معمول وقتي بحث از صلاحيت ديوان اتحاديه به ميان ميآيد، منظور صلاحيت هر دو ديوان بوده و تفكيكي از جهت ماهيت در آن نشده اگر چه بين اين دو از جهت حيطه و صلاحيت رسيدگي، تفاوتهايي است كه به آن اشاره خواهد شد. به طور كلي ديوان صلاحيت ديوان را ميتواند به دو بخش تقسيم نمود: اول. رسيدگي به دعاوي مطروح عليه نهادها يا اعضا كه شقوق گوناگون دارد. دوم. ارائه تفسير و اعلامنظر درخصوص موا معاهده يا مصوبات نهادهاي اتحاديه. البته هر مورد از صلاحيتهاي فوقالذكر به نحوي متخذ از مادة 220 ميباشد كه در آنجا وظيفة عمدة ديوان دادگستري اروپايي، حصوص اطمينان و مراقبت از رعايت قانون در اجراي معاهدات عمل نمده و مطابق مادة 7 از معاهدة اتحاديه، نميتواند خارج از مواردي كه طبق معاهدات به آن تفويض شده اقدام نمايد. با اين حال در مواردي ديوان محدوديت مقرر شده را رعايت نكرده و فراتر از مقررات معاهدات اقدام به صدور رأي نموده است، لذا در اين خصوص، بحث جديدي مطرح شده كه آيا صلاحيتهاي ديوان، صلاحيتهاي ذاتي است يا صلاحيتهاي قراردادي؟ نكتة مهم ديگري كه در باب صلاحيت بايد در ابتداي بحث مطرح شود، اين است كه آيا اين ديوان صلاحيت دارد كه دعاوي بين نهادها يا اعضا را با طرفهاي ثالث (غيرعضو) رسيدگي نمايد، همانطور كه مثلاً اتباع خارجي ميتوانند در دادگاههاي محلي كشوري غير از كشور متبوع خود اقامة دعوي نمايند. نظر خود ديوان آن است كه چون اين مرجع براساس مقررات معاهدات به وجود آمده كه خود نوعي قرارداد بوده و با توافق اعضا تشكيل شده، لذا دامنة آن منحصر در مواردي است كه قوانين مقرر داشتهاند. معذلك اين امر در عمل رعايت نشده و مثلاً در قراردادهاي همياري تركيه با جامعة اروپا در دهة 1960 ديوان دادگستري اروپا به عنوان مرجع حل اختلاف در نظر گرفته شده و اين در حالي است كه تركيه هنوز به عضويت اين اتحاديه در نيامده است. درخصوص لازمالاجرا بودن آرا و تصميمهاي ديوان، بايد گفت كه اين آرا الزامي است و دول عضو و نهادها لزوماً بايد اين تقسيم از احكام را به اجرا درآورند. در حالي كه درخصوص نظرات مشورتي، اين الزام وجود نداشته و بيشتر جنبة مشورتي دارد. ليكن به لحاظ دقت و اهميت موضوع به طور معمول هيچ نهادي برخلاف اين نظرات مشورتي نيز اقدام نمينمايند. اما از نقطهنظر دعاوي مطروحه در اين ديوان ميتوان صلاحيت آن را نيز بدينگونه تقسيم نمود: ـ صلاحيت رسيدگي به دعاوي مطروحه كه بهطور مستقيم در اين ديوان اقامه ميگردد؛ ـ صلاحيت رسيدگي به دعاوي كه از طريق دادگاههاي داخلي اعضا ارجاع ميشود؛ در نوع اول پس از رسيدگي، پرونده مختومه و هيچگونه مرحلة تجديدنظر نيز وجود ندارد. ليكن درخصوص نوع دوم، ديوان بيشتر در مقام تفسر مواد يا مصوبات اتحاديه ميباشد و به عبارتي حكم مقدماتي صادر ميكند. ديوان در اين قسم پس از بررسي، نظر خود را به همراه پرونده به دادگاه ملي مربوط ارسال و در حقيقت اين دادگاه است كه حكم را براساس تفسير ارائه شده از سوي ديوان صادر مينمايد. در اين صورت راههاي تجديدنظر هنوز وجود دارد.حكم مقدماتي به طور معمول در دو مورد صادر ميگردد، يكي در مقام تفسير مواد معاهدات يا حقوق جامعه و ديگر در مورد قانوني بودن يا نبودن اقدامات اتحاديه كه عموماً از سوي دادگاههاي ملي درخواست ميگردد. قلمرو صلاحيتهاي ديوان بدوي با توجه به موارد مندرج در معاهدات و آيين دادرسي آن محدود به موارد ذيل ميباشد: 1. رسيدگي به اختلافات بين اتحاديه و كارمندان آن3؛ 2. اقامة دعوي توسط اشخاص حقيقي يا حقوقي غير از نهادها و اعضاء براي بطلان اقدامات آنان1؛ 3. اقامة دعوي توسط اشخاص حقيقي يا حقوقي براي مسؤوليتهاي غيرقرارداي2؛ 4. اقامة دعوي توسط اشخاص حقيقي يا حقوقي نسبت به مسؤوليتهاي قراردادي3؛ با وجود اين همانگونه كه پيشتر ذكر شد احكام و آراي ديوان بدوي از جهت حكمي4 قابل تجديدنظر در ديوان دادگستري است.5 لذا زمينههاي تجديدنظر عبارتند از: ـ فقدان صلاحيت6؛ ـ نقض روية رسيدگي؛ ـ نقض حقوق جامعه. با اين توضيح، مواردي چون اختلاف درخصوص هزينة دادرسي يا پرداخت آن از سوي طرفين، هيچگاه موجبي براي تجديدنظر نخواهد بود.
(نگرشي به ساختار ديوان دادگستري اروپايي و نقش آن در روند همبستگي اتحاديه , مجله دانشكده حقوق و علوم سياسي, شماره 51, 1380)