صلح، امنیت بین المللی و حق مداخله بشردوستانه
طرح و تبیین: محمد رضا علی پور
دیدگاه پوزیتیویستی به حق مداخله بشردوستانه (یک جانبه) در حقوق بین الملل ما را به این حقیقت رهنمون می سازد که چنین حقی حتی پس از مخاصمه کوزوو و مداخله ناتو در آن، برای دولت ها بوجود نیامده است. در حقیقت حول این اصل حقوقی که "عمل غیرقانونی نمی تواند برای متخلف سرمنشاء حقی باشد"، وجود آن نیز از این رهگذر نفی می شود. با این همه، جدالی بی پایان میان طرفداران وجود چنین حقی و مخالفین آن درگرفته است.
عدم پذیرش وجود چنین حقی، عده ای را برآن داشته است که با استدلال های اخلاقی (Moral Arguments) وضعیت فعلی حقوق بین الملل را به چالش کشیده و این فرض را مطرح نمایند که شکل گیری نظم نوین بین المللی مبتنی بر حاکمیت حقوق فردی که در آن قاعده اولی (Remedy No Rights Without) است، نظم بین المللی مبتنی بر حاکمیت دولت ها را نیز تحت تاثیر قرار داده است. در این مسیر تحول و حرکت نظام حقوقی، عناصر هسته سخت نظم عمومی بین المللی هم از توجه به امنیت بین المللی دولت ها به تمرکز بر امنیت انسانی تغییر جهت داده است. از طرف دیگر، مفهوم دولت حاکم نیز با توجه به تحول مفهوم مشروعیت حاکم دچار دگرگونی شده و ازاینرو، حق مداخله بشردوستانه به نفع و حمایت از حقوق بشر و براساس ملاحظات عدالت توجیه می شود. از سوی دیگر، بند 4 ماده 2 منشور، ممنوعیت استعمال زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی، مربوط به حفظ و حمایت از حقوق بشری جمعیت و سکنه خود آن کشور نیست. چراکه، حمایت از حقوق بشر ولو قهری، بر حاکمیت دولت ها برتری دارد.
این درحالی است که در بسیاری از استدلال های معطوف به شناسایی حق مداخله بشردوستانه، جایگاه نهادهای بین المللی نادیده گرفته شده و صرفا با استدلال هایی اخلاقی حق قانونی مداخله بشردوستانه یکجانبه مستقیماً از آن مستفاد می گردد. برخی از مدافعین و قائلین به وجود چنین حقی، بررسی خود را مبتنی بر عرصه صلاحیت ها در حقوق بین الملل نموده و مدل هایی نیز پیشنهاد کرده اند. به عنوان مثال برخی، "کرامت انسانی"(Human Dignity) را مبنای توجیه این حق قرار داده اند. برخی دیگر نیز با تجزیه و تحلیل موضوع بر مبنای تئوری همبستگی (Solidarity Theory) در روابط بین الملل، در مقابل تئوری تکثرگرایی (Pluralism)، به نفع وجود چنین حقی قلم زده اند.
درمقابل برخی دیگر با توجه به تجربیات تاریخی، با تاکید بر واگرایی حقوق و اخلاق بر این عقیده اند که طرفداران وجود حق مداخله بشردوستانه از این حقیقت چشم پوشی می کنند که بسیاری از حقوق (Rights) در نظام حقوق بین الملل استیفاء نمی شوند؛ پس چگونه برخی از آن ها باید به زور اجرا شوند (خدشه بر تفکیک ناپذیری). از این گذشته، بهتر است به جای طرح تضاد موجود در مقدمات فرض مذکور (تضاد میان حقوق بشر و حاکمیت دولت)، امکان تضاد میان حمایت از حقوق بشر و صلح مورد مداقه قرار گیرد.
به علاوه، همانگونه که بر اساس تئوری لیبرالیسم در نظام حقوق داخلی، نهادها نقش اساسی دارند در سپهر حقوق بین الملل و در عرصه روابط بین المللی نیز چنین نقشی برای نهادها وجود دارد که از تحمیل یکجانبه قدرت فردی دولت ها و اخلاقیات مختص آن ها به دیگر اعضای جامعه جهانی جلوگیری می کند. در این دیدگاه، برخی برای رد وجود چنین حقی با استناداتی پوزیتیویستی به حقوق بین الملل و برخی دیگربراساس تجزیه و تحلیل رویه دولت ها و حول محور حقوق استفاده از زور (jus ad bellum) و برخی دیگر با مبنا قرار دادن تاثیرات سیاسی منتج از توسعه حقوقی این مفاهیم، مطالبی بیان داشته اند. چراکه به عقیده این گروه، رد وجود چنین حقی با توجه به اطلاق تام منع استعمال زور خارج از نظام ملل متحد و بحث دفاع مشروع، محرز بوده و حتی تحولات پس از دهه 90 و پایان جنگ سرد نیز روشنگر آن است که رویه دولت ها چنین برداشتی را تعدیل یا جهت دهی معکوس ننموده است.
از طرف دیگر، دولت ها معمولاً به جای استناد به حق مداخله بشردوستانه برای توجیه مشروعیت قانونی استفاده از زور در رویه های اخیر، متوسل به "حق دفاع مشروع" می شوند که این دودلی دولت ها در یافتن مبنای توجیهی خود، گواهی بر رد وجود چنین حقی است. اگرچه، برخی استدلال ها مستند به "اجازه ضمنی" شورای امنیت شده اما استدلال مذکور این نکته را نادیده می گیرد که حاشیه اختیار موجود برای نهادهای منطقه ای صرفاْ در قالب صلاحیت تفردی شورا در حفظ صلح و امنیت بین المللی قابل تفسیر است.
در واقع، ظهور چنین حقی نه از استدلال مثبت دول عمل کننده و نه از پذیرش آن توسط دیگر کشورها قابل نتیجه گیری است. چراکه، موارد اخیر را به جهت این که اعمال آن ها اتفاقی و در حالت ضرورت (in essence) بوده، نمی توان جزء رویه محسوب کرد. از این گذشته، ناتوانی و یا قصور شورای امنیت در محکومیت چنین اعمالی به مفهوم پذیرش و یا تایید تلویحی (Implicit Approval ) این اعمال نیز نمی تواند تلقی شود.
سئوالی که طرح می شود این است که، منصرف از مطالب مطرح شده اخیر در قالب مفهوم "مسئولیت حمایت"، دیدگاه غالب به نظام منشور ملل متحد راجع به صلح و امنیت بین المللی تقدم امنیت بر صلح بین المللی است که در چارچوب همین نظام مفهوم و مصداق می یابد. حال با توجه به دیدگاه تحول مفهوم صلح و پیشی گرفتن آن بر امنیت بین المللی و ملازمه حمایت از حقوق بشر با این دو مفهوم، آیا این تحول به نفع استدلال های قائلین به وجود حق مداخله بشردوستانه است و یا به نفع استدلال های مخالفین وجود چنین حقی؟