من كيف را باز كردم و سعي كردم باندهاي پانسمان را در بياورم. در اين هنگام افرادي كه در برج مراقبت هستند به من فرياد مي‌زنند كه اين حاجي را از اينجا بيانداز بيرون.

من به آنها توجه نكردم و آنها گفتند مي‌دوني، به نظر نمي‌رسد او در حال مردن باشد. به او بگو كه به سراغ پليس عراق برود و از اين چرت و پرت ها.

همچنان سعي مي‌كنم به آنها بي‌توجهي كنم و داستان را از اين مرد بپرسم.

دكتر ما با آمبولانس رسيد و از فاصله‌اي ‪ ۳۰يا ‪ ۴۰متري به او نگاه كرد و گفت حال او خوب است.

او مجددا سوار بر آمبولانس شد، به اين معني كه من را مجددا به كلينيك برسانيد. من هنوز در آنجا ايستاده ام در تمام اين مدت پزشك و نگهبانان بر سر من فرياد مي‌زنند كه از شر او خلاص شوم.

وقتي من گفتم دستكم اجازه دهيد اين مرد شب را اينجا سپري كند تا هوا روشن شود آنها بر سر من فرياد زدند و گفتند او را به سمت شهر برگردانم.

حال آنكه او گفته بود افرادي در انتظار او هستند تا او را به قتل برسانند."
رستا در نهايت تسليم فشار ديگران شد و حاضر به مداواي او نشد، مترجم بسيار خشمگين بود و به او گفت كه در حقيقت او اين مرد را به مرگ محكوم كرده است.

"من وارد دروازه شدم و مترجم به او كمك كرد كه بلند شود. آن مرد بلند شد كه برود و افرادي كه در برج نگهباني بودند گفتند به او بگو كه اگر امشب باز هم برگردد به او تيراندازي خواهند كرد.

مترجم نيز تنها به آنها نگاه كرد و سپس به من نگاه كرد. او مجددا به نگهبانان نگاه كرد و آنها سر خود را به منظور تاييد تكان دادند كه يعني جدي گفتيم لذا مترجم نيز همين مساله را با صدايي بلند به مرد عراقي گفت و او حركت كرد. مترجم مجددا اين مساله را به او گفت و او در حالي كه همچون يك كودك گريه مي‌كرد به راه افتاد."

**
كاروان ها
بسياري از سربازاني كه با آنها مصاحبه كرديم گفتند اين بي‌رحمي موجود عليه غيرنظاميان عراقي بخصوص در عمليات كاروان هاي پشتيباني مشهود بود.

اين كاروان‌ها در حقيقت شاهرگ‌هايي بودند كه باعث حفظ اشغالگري مي‌شد.

آنها اقلامي همچون آب، نامه‌ها، قطعات تعمير و نگهداري، فاضلاب، غذا و سوخت را به سراسر عراق انتقال مي‌دادند.

اين زنجيره از تريلي‌ها و تراكتورها كه توسط ‪ KBRو ديگر پيمانكاران خصوصي اداره مي‌شدند نيازمند محافظت روزانه از سوي ارتش آمريكا بودند.

معمولا كاروان هاي پشتيباني متشكل از بيست تا سي كاميون بودند كه طول آنها در جاده به نيم مايل مي‌رسيد. يك خودروي نظامي هاموي در جلو، يكي در عقب و دست كم يك خودرو نيز در ميان كاروان قرار مي‌گرفت. برخي اوقات نيز سربازان و تفنگداران دريايي در كابين خودروها در كنار راننده‌ها مي‌نشستند.

اين كاروان‌ها كه در همه جاي عراق وجود داشتند ازنظر بسياري از عراقي‌ها منابعي از نابودي بودند.

بنابر توصيف‌هايي كه از مصاحبه‌هاي انجام شده با ‪ ۳۸كهنه سرباز گلچين شده است، وقتي اين ستون از خودروها از انبارهاي بسيار مستحكم خود خارج مي‌شدند معمولا در مسير اصلي پشتيباني قرار مي‌گرفتند كه گاهي از مناطقي مي‌گذشت كه بسيار پر جمعيت بود و سرعت آنها به ‪ ۶۰مايل در ساعت كاهش مي يافت.

باتوجه به قانون ايستايي كه باعث افزايش احتمال حمله مي‌شود، كاروان‌ها در ترافيك‌ها به علامت‌هاي ترافيكي بي‌توجهي مي‌كردند، بدون هشدار وارد پياده روها مي‌شدند، عابران پياده را پراكنده مي‌كردند، به خودروهاي غير نظامي برخورد و آنها را از جاده منحرف مي‌كردند.

غيرنظاميان عراقي از جمله كودكان دائما توسط خودروها زير مي‌شدند و به قتل مي‌رسيدند.

به گفته كهنه سربازان آنها گاهي به رانندگان خودروهاي غير نظامي كه وارد آرايش كاروان‌ها مي‌شدند يا سعي مي‌كردند از كاروان‌ها سبقت بگيرند تيراندازي مي‌كردند تا به ديگر راننده‌ها هشدار دهند كه از مسير آنها كنار بروند.

گروهبان "بن فلندرز" ‪ ۲۸ساله از ايالت نيو همپشير كه از اعضاي گارد ملي است و از مارس ‪ ۲۰۰۴به مدت يازده ماه با يگان ‪ ۱۷۲پياده نظام در شهر بلد خدمت كرده بود مي‌گويد: "يك هدف متحرك هميشه سخت تر از يك هدف ثابت است."
فلندرز اداره مسير كاروان‌ها از اردوگاه نظامي "آناكوندا" كه در ‪۳۰ مايلي شمال بغداد بود را برعهده داشت.

او مي‌گويد: " سرعت دوست شما بود. از نظر انفجار ‪ IEDنيز سرعت و فضا قطعا دو عاملي بودند كه واقعا مي‌توانست مشخص كند كه شما زخمي خواهيد شد، به قتل خواهيد رسيد يا اصلا آسيب نخواهيد ديد."
به گفته سه تن از كهنه سربازان، در پي وقوع انفجار يا حمله كمين، سربازاني كه در خودروهاي اسكورت كاملا زرهي بودند گاهي بدون تبعيض اقدام به تيراندازي مي‌كردند تا از وقوع حملات بيشتر جلوگيري كنند. شليك سريع از مسلسل‌هاي كاليبر ‪ ۵۰و سلاح‌هاي اتوماتيك موسوم به ‪ SAWباعث مي‌شد بسياري از غيرنظاميان زخمي يا كشته شوند.

متخصص "بن شرادر" ‪ ۲۷ساله از كلورادو مي‌گويد: "يك مثالي كه مي‌توانم براي شما بزنم اين بود كه ما در حال حركت در جاده بوديم كه ناگهان يك ‪IED منفجر شد."
او از فوريه ‪ ۲۰۰۴تا فوريه ‪ ۲۰۰۵در شهر بعقوبه در گردان زرهي ‪ ۲۶۳در يگان اول پياده نظام خدمت كرده بود. "پس از انفجار بچه‌ها كه در پشت اين اسلحه‌ها بودند ترسيدند و شروع به تيراندازي كردند. افراد بي‌گناه ممكن بود در هر كجا باشند، من بارها شاهد آن بوده ام كه افراد بي‌گناه هنگامي كه ما به سرعت در حال حركت بوديم و بمبي منفجر مي‌شد به قتل مي‌رسيدند." چند تن از كهنه سربازان گفتند بمب‌هاي ‪ IEDكه سلاح مورد علاقه شورشيان عراقي بود يكي از بزرگ‌ترين هراس آنها بود. از زمان آغاز تهاجم به عراق در مارس ‪IED ،۲۰۰۳ها بيشتر از هر روش ديگري نيروهاي آمريكايي را به قتل رسانده‌اند.

از بيش از سه هزار و ‪ ۵۰۰نيروي آمريكايي كه كشته شده‌اند ‪ ۳۹و دو دهم درصد آنها توسط بمب‌هاي ‪ IEDكشته شده‌اند. در ماه مه گذشته نيز اين سلاح جان۹۰نيروي نظامي را گرفت كه بيشترين ميزان از زمان آغاز جنگ بوده است.

گروهبان فلت مي‌گويد: "به محض خروج از دروازه هاي پايگاه خود، شما هميشه نگران هستيد. شما دائما مراقب ‪IEDها هستيد ولي هيچ وقت نمي‌توانيد آنها را ببينيد. به عبارت ديگر اينكه چه كسي كشته شود و چه كسي زنده بماند كاملا به شانس بستگي دارد. اگر پيش از حركت كاروان در درگيري‌هايي حضور داشته باشيم نيز از استرس بيشتري برخورداريم و به اندازه‌اي احساس نا امني مي‌كنيم كه تقريبا هر لحظه ماشه را فشار خواهيد داد."
گروهبان فلت در ميان بيست و چهار كهنه سربازي است كه گفتند شاهد تيراندازي يا عبور از روي غيرنظاميان غير مسلح توسط كاروان‌ها بوده‌اند يا چنين داستاني را از هم گروه‌هاي خود شنيده‌اند.

به گفته آنها اين وقايع به اندازه‌اي زياد بود كه بسياري از آنها هيچ گاه گزارش نمي‌شد.

گروهبان فلت حادثه‌اي را تعريف مي‌كرد كه در ژانويه ‪ ۲۰۰۵روي داده يعني هنگامي كه كارواني از يكي از بزرگراه هاي اصلي موصل از كنار او عبور كرده بود.

خودرويي كه دنبال آنها در حركت بود بيش از اندازه به كاروان نزديك شد.

آنها نيز به آن تيراندازي كردند، شايد هم تيرهايي هشداردهنده بود، من نمي‌دانم ولي آنها به آن خودرو تيراندازي كردند. يكي از گلوله‌ها از شيشه جلوي اتومبيل عبور كرد و به صورت زني خورد كه در خودرو بود، تا آنجايي كه مي‌دانم او درجا به قتل رسيد، من او را از خودرو پياده نكردم.

پسر او در حال راندن خودرو بود و سه دختر كوچك او نيز در صندلي عقب بودند باتوجه به اينكه ما در كنار بيمارستان اصلي موصل در موضعي تدافعي قرار داشتيم آنها به ما مراجعه كردند. آن زن قطعا مرده بود و دختران در حال گريه كردن بودند."
در۳۰ژوئيه ‪ ،۲۰۰۴گروهبان فلندرز در حال رانندگي در پشت خودرويي بود كه در دل شب در انتهاي كاروان خودروها از اردوگاه نظامي آناكوندا در جنوب به سمت تاجي در شمال بغداد در حركت بودند كه ناگهان يگان او توسط سلاح هاي سبك و آرپي جي مورد حمله قرار گرفت.

او مي‌خواست از طريق بيسيم خودروهاي جلويي را در جريان اين حمله كمين قرار دهد كه ناگهان ديد تيرانداز او دريچه برجك را باز كرد و آن را به سمتي كه تيراندازي مي‌شد گرداند. او اقدام به تيراندازي با اسلحه ‪MK-19 خود نمود كه يك شليك‌كننده اتوماتيك نارنجك است و قادر است در هر دقيقه ‪ ۳۵۰نارنجك شليك كند.

به گفته فلندرز، "او به گونه‌اي ماشه را نگاه داشته بود كه باعث شد اسلحه‌اش گير كند، لذا احتمالا او نتوانست آن اندازه‌اي كه مي‌خواست تيراندازي كند. من از او پرسيدم چه تعداد شليك كردي؟ زيرا مي‌دانستم كه آنها اين مساله را از من سئوال خواهند كرد، او گفت بيست و سه.

او بيست و سه نارنجك شليك كرده بود."
"
به ياد مي‌آورم از پنجره به بيرون نگاه كردم و خانه كوچكي را ديدم كه چراغ آن روشن بود. ما بسيار سريع در حال حركت بوديم و بديهي است كه فشار خون ما نيز بالا رفته بود، ما دچار بينايي كانوني شده بوديم و لذا درست نمي‌توانستيم ببينيم چه اتفاقي در حال رخ دادن است بخصوص كه همه جا بسيار تاريك بود.

من واقعا نمي‌توانستم ببينم كه نارنجك‌ها در كجا منفجر مي‌شود ولي قطعا اين نارنجك‌ها مي‌بايستي در اطراف خانه منفجر مي‌شدند.

شايد هم به خود خانه برخورد كرده بودند، چه كسي مي‌داند؟ چه كسي مي داند؟ بخصوص كه ما آخرين خودرو بوديم و نمي‌توانستيم توقف كنيم." به گفته اين كهنه سربازان، كاروان‌ها حتي وقتي غيرنظاميان به صورت سهوي در مسير خودروهاي آنها قرار مي‌گرفتند سرعت خود را كم نمي‌كردند يا حتي سعي در ترمز گرفتن نمي‌كردند.

گروهبان "كلي دافرتي" ‪ ۲۹ساله از ايالت كلورادو از فوريه ‪ ۲۰۰۳به مدت يك سال در پايگاه هوايي طلال در ناصريه به همراه گردان ‪ ۲۲۰پليس گارد ملي خدمت كرده بود.

او به خاطر مي‌آورد كه در ژانويه ‪ ۲۰۰۴يك پرونده را كه مربوط به يك اتوبان شش بانده در جنوب ناصريه بود، مورد بررسي قرار داد، حادثه‌اي كه مشابه با بسياري از ديگر حوادثي بود كه ديگر كهنه سربازان تعريف كرده بودند.

دافرتي مي‌گويد: "آنجا شبيه به يك بيابان لم يزرع است و به همين علت اكثر كساني كه در آنجا زندگي مي‌كنند چادرنشين هستند يا در روستاهاي كوچكي زندگي مي‌كنند و شتر و بزغاله و اين چيزها دارند. در آنجا يك پسر كوچك بود كه به نظرم حدود ‪ ۱۰ساله بود چون ما تصادف را نديديم و به همراه تيم تحقيقات به آن واكنش نشان داده بوديم.

اين پسر عراقي به همراه سه الاغ خود در حال عبور از اتوبان بود. يك كاروان نظامي كه به سمت شمال در حركت بود به او و الاغ‌هاي وي برخورد كرد و همه آنها را كشت. وقتي ما آنجا رسيديم با لاشه الاغ‌ها و جسد اين پسر كوچك در كنار جاده مواجه شديم."
"
ما او را در آنجا ديديم و بسيار ناراحت بوديم زيرا اين كاروان حتي توقف نكرد، باتوجه به خط ترمزها مشخص شد كه آنها حتي سرعت خود را نيز كم نكرده بودند، هرچند كه آنها دستور دارند هيچ گاه توقف نكنند."
در بين كاروان هاي پشتيباني نيز ناهمخواني هاي بسيار شديدي وجود داشت كه به مليت رانندگان بستگي داشت. به گفته فلندرز كه رهبري بيش از ‪ ۱۰۰كاروان در بلد، بغداد، فلوجه و بعقوبه را برعهده داشته است، وقتي رانندگان آمريكايي نبودند كاميون‌ها گاهي قديمي، كند و در حالت خرابي بودند.

كاروان‌هايي كه توسط نپالي ها، مصري‌ها يا رانندگان پاكستاني اداره مي شدند به اندازه رانندگان آمريكايي از امنيت برخوردار نبودند هرچند كه ميزان خطر موجود عليه آنها بخاطر كيفيت خودروهايشان بسيار بيشتر بود.

رانندگان آمريكايي معمولا در كاروان‌هايي قرار مي‌گرفتند كه تعداد خودروها تقريبا به اندازه نيمي از خودروهايي بود كه در كاروان ديگر مليت ها وجود داشت.

به گفته فلندرز نيروها دوست نداشتند به كاروان‌هايي اعزام شوند كه توسط خارجي‌ها اداره مي‌شد بخصوص وقتي خودروي آنها خراب مي‌شد آنها مي بايستي در آنجا مي‌ماندند و از آن محافظت مي‌كردند تا خودرو مجددا به راه افتد.

"به نظر بسيار ديوانه وار بود كه غيرنظاميان را در نقاط مختلف كشور بفرستيم يعني عراق از نظر امنيتي بسيار نگران‌كننده و خطرناك است ولي در عين حال داراي شركت‌هايي همچون ‪ KBRهستيم كه بدون هيچ اسلحه اي در اين كشور تردد مي‌كنند. آن برآوردهاي افتضاحي را كه در مورد پس از حمله به عراق انجام شده بود را به خاطر داريد؟ من فكر مي‌كنم اين تجسم ديگري از آن قضاوت نادرست است كه گفته بود همه چيز درست خواهد شد. ما يك هاموي در جلو، يك هاموي در عقب و يك هاموي نيز در ميان كاروان قرار خواهيم داد و با آن اين سو و آن سو خواهيم رفت.

"براي من بسيار تعجب انگيز بود... من در ارتش آموزش ديده بودم و از يك تيرانداز خوب برخوردار بودم و بيسيم داشتم كه اگر مي‌خواستم مي توانستم از طريق آن حتي درخواست حمله هوايي كنم ولي آنها در اطراف پرسه مي زدند، آنها به گونه اي رفتار مي‌كردند كه گويي به آنها دنيا را خواهند داد. به آنها قول داده شده است ‪ ۱۲۰هزار دلار معافي از ماليات پرداخت شود و چه كساني اينگونه مشاغل را مي‌پذيرند؟ كساني كه بسيار بد اقبال هستند، مادر بزرگ ها. در آنجا مادر بزرگ‌ها نيز حضور داشتند. من از يك مادر بزرگ محافظت كردم و حال او بسيار خوب بود. ما از وسط يك حمله كمين رد شديم و يكي از افراد او تير خورد ولي او بسيار خونسرد، آرام و جمع و جور بود، براي او خوب بود ولي واقعا او آنجا چه كار مي‌كرد؟"
فلندرز گفت: "ما از اين كاروان هاي بسيار آسيب پذير استفاده مي‌كرديم كه احتمالا بيشتر از آنكه به رابطه ما با عراقي‌ها كمك كنند باعث خشم آنها مي‌شد. ما اين كار را انجام مي‌داديم تا فقط بتوانيم با استفاده از كولرها، نوشابه ها، آتاري‌ها و صندلي هاي اردوگاهي آسايش داشته باشيم."
**
گشتي ها
سربازان و تفنگداران دريايي كه در گشت زني از مناطق شركت داشتند گفتند آنها نيز براي كاهش خطر مورد حمله كمين قرار گرفتن يا قرباني بمب هاي ‪ IEDشدن از همان تاكتيك سرعت و تيراندازي هاي بي‌پرواي كاروان ها استفاده مي‌كردند.

گروهبان "پتريك كمبل" ‪ ۲۹ساله از كاليفرنيا كه دائما در گشت‌ها شركت داشت گفت يگان او گاهي بدون هيچ هشداري به سمت غيرنظاميان عراقي شليك مي كرد تا به نوعي حملات را دفع كنند.

به گفته او، "هر بار كه ما وارد يك اتوبان مي‌شديم تيرهايي را براي هشدار شليك مي‌كرديم و اين مساله هميشه به وقوع تصادف منجر مي‌شد. با رسيدن به تقاطع بعدي خودروها براي توقف كردن تلاش مي‌كردند و صداي ترمز آنها شنيده مي‌شد آنجا همان جايي است كه بمب بعدي منفجر خواهد شد زيرا مي‌دانيم كه آنها ما را مد نظر دارند لذا اگر هر بار در آن تقاطع سرعت خود را كاهش دهيم، اين تضمين وجود دارد كه در چند روز آينده يك بمب در آنجا قرار خواهد گرفت لذا ورود به اتوبان يا بزرگراه نقطه مسدود كردن است زيرا بايد در انتظار آن باشيم كه عبور و مرور خودروها متوقف شود. به اين ترتيب ما مي‌خواهيم تا جاي ممكن با سرعت برويم و اين شامل افزايش خطر براي تمامي خودروهاي غير نظامي است كه در اطراف حضور دارند.

"اولين عراقي كه شاهد كشته شدن او بودم يك عراقي بود كه بيش از اندازه به خودروي گشت ما نزديك شده بود. ما در حال بالا رفتن از يك سربالايي بوديم و او به سمت پايين در حركت بود. آنها گلوله‌هايي را براي هشدار شليك كردند ولي او توقف نكرد، او درست به سمت كاروان ما در حركت بود و آنها نيز به سمت او شروع به تيراندازي كردند."
به گفته كمبل اين اتفاق زماني در بهار ‪ ۲۰۰۵در خادميه در شمال غربي بغداد رخ داد. يگان او با يك تيربار سنگين به نام ‪ Bravo ۲۴۰به سمت خودروي آن مرد تيراندازي كردند.

"من صداي سه گلوله را شنيدم. ما تقريبا نيمي از راه را طي كرديم كه آن مرد از خودرو پياده شد كه سرشار از خون بود. انگيزه اين است كه فقط به مسير خود ادامه دهيم، هيچ راهي وجود ندارد كه او بداند ما چه كسي بوديم ما شبيه به تمامي خودروهاي گشتي ديگر هستيم كه در اين مسير رفت و آمد مي كنند من به ستوان خود نگاه كردم و آنها حتي در مورد آن حرف هم نمي‌زدند ما سپس دور زديم و برگشتيم.

من در حال معالجه او بودم، به سينه او سه گلوله برخورد كرده بود.

همه جا خون بود، او دائما از هوش مي‌رفت و به هوش مي‌آمد وقتي او در نهايت ديگر نفس نكشيد من عمليات ‪ CPRرا شروع كردم، من چانه او را بلند كردم و با دست چپم پشت سر او را گرفتم و آن را در موقعيت مناسب قرار دادم.

دست من در حقيقت وارد جمجمه او شده بود و به عبارتي من مغز آن مرد را در دستان خود داشتم. متوجه شدم كه مرتكب اشتباه شده‌ام،من به دنبال جراحت‌هاي خارجي بودم ولي آنچه را كه نمي‌دانستم اين بود كه خودروي هاموي كه در پشت ما قرار داشت پس از آنكه آن خودرو توسط سه گلوله اول متوقف نشده بود بيست يا سي گلوله به سمت آن شليك كرده بود كه من هيچگاه نشنيده بودم.

به گفته او "من صداي سه گلوله را شنيدم، سه سوراخ ديدم و فكر مي‌كردم مي‌دانستم اوضاع از چه قرار است لذا من حتي زخم سر او را مداوا نكردم، به هر پزشكي كه مي‌گويم به من مي‌گويد البته گلوله به سر او برخورد كرده بود و تو كاري نمي‌توانستي انجام دهي، ما كاملا مطمئن هستم كه نمي‌توانستي خونريزي اينچنيني را متوقف كني.

خودروي او تميز بود، هيچ چيزي در آن وجود نداشت ولي او در دستان من در حال جان باختن بود."
هرچند بسياري از كهنه سربازان گفتند كشتن غيرنظاميان شديدا باعث آشفتگي آنها مي‌شد، ولي آنها اين را هم مي‌گفتند كه هيچ راه ديگري براي انجام ايمن گشت زني وجود نداشت.

كمبل به نقل از دوستانش به شرح ماجرايي پرداخته و مي‌گويد يك پسر ‪۱۴ ساله عراقي تفنگي در دست داشت و مي‌خواست به سمت كاروان شليك كند.اين يكي از زشت‌ترين صحنه‌هاي است كه مي‌توانيد شاهد آن باشيد. همه خارج شدند و شروع به تيراندازي به سمت اين بچه كردند آنها از بزرگ‌ترين سلاح‌هايي كه مي‌توانستند بيابند استفاده كردند و او را تكه تكه كردند."
كمبل در آن حادثه كه در خادميه رخ داده بود حضور نداشت ولي تصاوير آن را ديده بود و توصيف آن را از چند تن از شاهدان يگان خود شنيده بود.

"همه بسيار خوشحال بودند، گويي كه راحت شدند كه در نهايت يك شورشي را كشتند، سپس آنها به آنجا رفتند و متوجه شدند كه تنها يك بچه بوده است، من مي‌دانم كه اين مساله واقعا باعث ناراحتي بسياري از آنها شد. آنها همه تصاوير را نشان داده بودند و برخي نيز بسيار خوشحال بودند برخي مي‌گفتند ببينيد ما چه كار كرديم و عده‌اي ديگر مي‌گفتند ديگر نمي‌خواهم آن را ببينم."
كشتن غيرنظاميان عراقي به اندازه‌اي عادي شده بود كه بسياري از نيروهاي نظامي گفتند اين مساله به بخشي پذيرفته شده از زندگي روزمره آنها تبديل شده بود.

گروهبان دافرتي حادثه ديگري را كه در دسامبر ‪ ۲۰۰۳رخ داده بود تعريف مي‌كند كه در آن سرجوخه وي به پشت يك غيرنظامي عراقي تيراندازي كرده بود.

يكي از هم تيمي‌هاي او اينگونه داستان را براي او تعريف كرده بود.

طرز تفكر سر جوخه ما اين بود كه ما بايد آنها را در اينجا به قتل برسانيم تا مجبور نشويم آنها را در كلورادو به قتل برسانيم. به نظر مي‌رسيد كه از نظر او "هر عراقي يك تروريست بالقوه است."
تعدادي از مصاحبه‌شوندگان گفتند در برخي موارد چنين قتل‌هايي اين گونه توجيه مي‌شد كه اين افراد بي‌گناه تروريست بوده‌اند. اين اقدامات بيشتر پس از آن رخ مي‌داد كه نيروهاي آمريكايي به جمعيتي از عراقي‌هاي غير مسلح تيراندازي مي‌كردند نيروها سپس آنهايي را كه زنده مانده بودند دستگير و به شورشي بودن متهم مي‌كردند.

آنها همچنين در كنار اجساد اسلحه‌هاي ‪ AK-47قرار مي‌دادند تا اينگونه نشان دهند كه غيرنظاميان به قتل رسيده جنگجو بوده‌اند. به گفته متخصص عون آنها هميشه از سلاح‌هاي ‪ AKاستفاده مي‌كردند زيرا در عراق تعداد زيادي از آنها وجود دارد.

"جو هتچر" ديده‌بان زرهي ‪ ۲۶ساله از ايالت سانديگو گفت از كلت هاي ‪۹ ميلي متري و حتي بيل نيز استفاده مي‌شد كه اينگونه نشان داده شود كه اين افراد در حال كندن گودالي براي كار گذاشتن يك ‪ IEDبودند.

هتچر كه از فوريه ‪ ۲۰۰۴تا مارس ‪ ۲۰۰۵به همراه گردان چهارم كاوالري در اسكادران اول در منطقه اددوار، بين سامره و تكريت، خدمت كرده بود مي‌گويد:
"
همه پليس‌هاي خوب وسايلي اضافي با خود حمل مي‌كنند. اگر كسي را كشتيد و ديديد كه غير مسلح بوده، يكي از آن وسايل را در كنار آنها قرار مي‌دهيد." البته آنهايي كه جان سالم به در مي‌برند نيز به اتهام شورشي بودن زنداني مي‌شوند.

در زمستان ‪ ،۲۰۰۴گروهبان كمبل در حال رانندگي در جاده خطرناكي در نزديكي غرب بغداد بود كه صداي تير اندازي شنيد. به او كه از نوامبر ‪۲۰۰۴ تا اكتبر ‪ ۲۰۰۵به عنوان پزشك به همراه گردان ‪ ۲۵۶پياده نظام در آن منطقه خدمت كرده بود گفته شده بود كه تك تيراندازان ارتش بين پنجاه تا شصت گلوله به سمت دو شورشي كه از خودروي خود پياده شده بودند تا بمب‌هاي ‪IED كار بگذارند شليك كرده‌اند. به پاي يكي از اين مظنونان سه يا چهار گلوله اصابت كرده بود كه پس از معالجه اوليه توسط بالگرد نظامي از محل خارج شد حال آنكه مرد ديگر كه تنها در اثر اصابت خرده شيشه جراحت سطحي برداشته بود نيز مداوا و پس از دستگيري زنداني شد.

كمبل مي‌گويد: "من بعدها هنگامي كه در حال معالجه او بودم متوجه شدم كه تك تيراندازها پس از آنكه جستجو كردند و چيزي در اطراف اين دو مظنون نيافتند اقلام لازم براي ساخت بمب را در كنار آن فرد قرار داده بودند، زيرا آنها نمي‌خواستند بخاطر اين تير اندازي مورد تحقيق قرار گيرند." (او تصوير يكي از تك تيراندازها را به هفته نامه نيشن نشان داد كه بيسيم او در جيبش بود، همان بيسيمي كه او بعدها آن را در كنار آن مرد گذاشت و از آن به عنوان مدرك ياد كرده بود).

"تا به امروز هم به ياد دارم وقتي آن مردي را كه به او گلوله برخورد نكرده بود به زندان ابوغريب مي‌بردم تنها به او گفتم متاسفم، زيرا من هيچ كاري نمي‌توانستم در مورد آن انجام دهم. من فكر مي‌كنم وظيفه اخلاقي من اين بود كه چيزي بگويم ولي اگر اين كار را انجام مي‌دادم از يگان خود اخراج مي‌شدم و خائن لقب مي‌گرفتم."

**
ايست‌هاي بازرسي
به گفته بيست و شش تن از سربازان و تفنگداران دريايي كه با آنها مصاحبه كرديم و خود آنها يا در ايست هاي بازرسي مستقر بودند يا وظيفه پشتيباني از آنها را برعهده داشت، ايست‌هاي بازرسي آمريكا در سراسر عراق وجود داشتند و غالبا براي غيرنظاميان مرگبار بودند.

عراقي هاي غير مسلح به اشتباه شورشي تلقي مي‌شدند و قوانين درگيري بسيار مبهم نا مشخص بود.

نيروهاي نظامي كه هميشه از بمب‌گذاران انتحاري و موشك هاي آرپي جي هراس داشتند غالبا به سمت خودروهاي غير نظامي تيراندازي مي‌كردند. نه تن از آن سربازان گفتند شاهد آن بوده‌اند كه غيرنظاميان در ايست هاي بازرسي مورد تيراندازي قرار گرفته‌اند. اين حوادث به اندازه‌اي عادي بوده است كه ارتش در مورد تمامي موارد آن تحقيقات انجام نمي‌داده است.

گروهبان كنون كه در چندين ايست بازرسي مختلف در تكريت خدمت كرده است مي‌گويد: "اكثر اوقات آنها خانواده هستند، البته هرچند وقت يك بار بمب هم وجود دارد و آن مساله ترسناك است."
به گفته هشت تن از كهنه سربازان، در سراسر عراق تعدادي ايست بازرسي‌هاي دايمي وجود داشت، ولي براي غيرنظاميان بي‌گناه ايست‌هاي بازرسي موقت بسيار خطرناك‌تر بود.

اين پست‌هاي بازرسي ظرف چند لحظه ايجاد و سريعا برچيده مي‌شدند كه هدف اصلي از راه اندازي آنها دستگيري شورشيان هنگام قاچاق تسليحات يا مواد منفجره، دستگيري افرادي كه حكومت نظامي‌ها را نقض مي‌كردند، يا افراد مظنون به بمب‌گذاري يا تيراندازي بود.

به گفته مصاحبه‌شوندگان ، عراقي‌ها هيچ راهي نداشتند كه بدانند اين ايست‌هاي بازرسي موسوم به "محل بازرسي تاكتيكي" در كجا قرار خواهند گرفت لذا بسياري از آنها با سرعتي بالا از سر يك پيج دور مي‌زدند و به هدف غير عمدي سربازان و تفنگداران دريايي عصباني تبديل مي‌شدند.

به گفته ستوان ون انگلن، براي من واقعا تصادفي بود، من نقطه‌اي را كه فكر مي‌كردم منطقه‌اي شلوغ است و ممكن است در آن بتوانيم عده‌اي را دستگير كنم انتخاب مي‌كردم. ما يك ايست بازرسي را بين نيم ساعت تا يك ساعت ايجاد مي‌كرديم و سپس از آنجا مي‌رفتيم، پيش از نصب اين ايست‌هاي بازرسي نيز هيچ جلسه توجيهي برگزار نمي‌شد.

كهنه سربازان مي‌گويند ايست‌هاي بازرسي موقت براي نيروها امن تر بود، زيرا احتمال اينكه به اهداف ثابتي براي شورشيان تبديل شوند بسيار كم بود.

گروهبان يكم "پري جفريز" ‪ ۴۶ساله از تگزاس كه از آوريل تا اكتبر ‪۲۰۰۳ به همراه يگان چهارم پياده نظام خدمت كرده بود گفت: "معمولا اين كار را بسيار سريع انجام مي‌دهيم زيرا هميشه نمي‌خواهيم حضور خود را اعلام كنيم." اين درحالي است كه بين اين ايست‌هاي بازرسي موقت نيز اختلافات زيادي وجود داشت. ستوان ون انگلن اين ايست‌هاي بازرسي را با استفاده از مخروط هاي نارنجي رنگ و ‪ ۵۰يارد سيم خاردار درست مي‌كرد.

او يك سرباز را مامور كنترل جريان عبور و مرور خودروها و هدايت آنها به سمت سيم خاردار مي‌كرد و عده ديگري نيز خودروها را مورد بازرسي قرار مي‌دادند و از رانندگان كارت شناسايي مي‌خواستند.

به گفته او نشانه‌هايي به زبان عربي و انگليسي به عراقي‌ها هشدار مي‌داد كه توقف كنند. در شب‌ها نيز نيروها از ليزرها، چوب هاي دستي شبرنگي يا فشنگ‌هاي رسام براي علامت دادن به خودروها استفاده مي‌كردند. هنگامي كه چنين تجهيزاتي وجود نداشت نيز نيروها سعي مي‌كردند از چراغ قوه‌هايي استفاده كنند كه توسط دوستان و اقوام آنها برايشان فرستاده شده بود.

گروهبان فلندرز مي‌گويد: بغداد به خوبي روشن نيست و در همه خيابان ها چراغ وجود ندارد لذا واقعا نمي‌توان گفت چه اتفاقي در حال رخ دادن است.

اين درحالي است كه ديگر نيروها ايست‌هاي بازرسي را ايجاد مي‌كردند كه به ندرت براي رانندگان مشهود بود. به گفته گروهبان بوكانگرا، "ما مخروط يا هيچ چيز ديگري نداشتيم لذا ما بايد سنگ‌هايي را در كنار جاده قرار مي داديم و به آنها مي‌گفتيم توقف كنند البته برخي از خودروها سنگ‌ها را نمي‌ديدند و حتي خود من هم نمي‌توانستم سنگ‌ها را ببينم."
به گفته گروهبان فلندرز، هنگام نصب اين ايست‌هاي بازرسي نگراني اصلي محافظت از نيروهايي بود كه در آنجا خدمت مي‌كردند. خودروهاي هاموي به گونه‌اي قرار مي‌گرفتند كه در صورت لزوم بتوانند سريعا از محل خارج شوند.

تسليحات سنگيني كه بر روي اين خودروها قرار داشت نيز در "بهترين وضعيت ممكن" قرار مي‌گرفت تا به سمت خودروهايي كه سعي مي‌كردند بدون توقف از اين ايست بازرسي عبور كنند شليك كنند. به گفته سربازان قوانين درگيري نيز غالبا توسط خود سربازان تعيين مي‌شد.

گروهبان دوم "جيمز زوئلو" ‪ ۳۹ساله كه عضو گارد ملي و از ايالت آلاسكا است از ژانويه ‪ ۲۰۰۵به مدت يك سال به همراه گردان سوم، هنگ ‪ ۲۹۷پياده نظام در بغداد خدمت كرده بود.

به گفته او به ما فهرستي طولاني از اين چيزها داده شده بود. اگر صادقانه بخواهم بگويم بايد بگويم كه بيشتر اوقات ما به آن نگاه مي‌كرديم و آن را دور مي‌انداختيم زيرا بيشتر آن در سطح بسيار بالايي نوشته شده بود كه هرگز شامل حال اوضاع نمي‌شد.

در ايست‌هاي بازرسي نيروها مي‌بايستي در كمتر از نيم ثانيه تصميم‌گيري كنند كه از نيروي مرگبار استفاده كنند يا خير. به گفته كهنه سربازان ترس معمولا بر قضاوت آنها سايه افكن مي‌شد.

گروهبان "مت مردان" ‪ ۳۱ساله از مينياپوليس كه به عنوان يك تك تيرانداز در گردان سوم از تفنگداران دريايي اول از سال ‪ ۲۰۰۴تا ‪ ۲۰۰۵در خارج از فلوجه خدمت كرده بود، مي‌گويد "مردم فكر مي‌كنند آن پست‌ها خطرناك است و واقعا هم خطرناك است. ولي من ترجيح مي‌دهم هر روز هفته آن كار را انجام دهم تا اينكه يك تفنگدار دريايي باشم كه در ايست بازرسي مي‌نشيند و به خودروها نگاه مي‌كند."
هر خودرويي كه از ايست بازرسي مي‌گذرد مورد ظن است. شما به همه به عنوان يك جنايتكار نگاه مي‌كنيد... آيا اين خودرويي كه در حال عبور است سعي خواهد كرد از روي من عبور كند؟ آيا اين همان خودرويي است كه در آن مواد منفجره كار گذاشته شده است؟ يا آيا اين فقط شخصي است كه گيج شده است، اين ترديد هميشگي از نظر رواني خسته‌كننده و از نظر فيزيكي ناتوان كننده است.

گروهبان مورگنشتاين كه در الانبار خدمت كرده است مي‌گويد: "در يك لحظه آنچه در ذهن شما مي‌گذرد اين است كه آيا آن شخص يك تهديد است؟ آيا من بايد به او تيراندازي كنم تا او را متوقف كنم يا به او تيراندازي كنم تا او را بكشم؟"
گروهبان مخيا حادثه اي را تعريف مي‌كرد كه در ژوئيه ‪ ۲۰۰۳در رماديه رخ داده بود و يك مرد غير مسلح به همراه پسر جوان خود بيش از اندازه به يك ايست بازرسي نزديك شده بود.

سر آن مرد در مقابل پسر كوچك و وحشت زده خود توسط يكي از اعضاي يگان مخيا كه با يك مسلسل كاليبر ‪ ۵۰شليك كرده بود جدا شده بود.

گروهبان مخيا كه پس از وقوع آن حادثه به صحنه اعزام شد گفت "اينگونه كشتار غيرنظاميان از مدت‌ها قبل بود كه ديگر مورد توجه قرار نمي‌گرفت يا حتي مورد بحث هم قرار نمي‌گرفت."
يك ماه پس از آن مخيا براي دو هفته استراحت از منطقه خارج شد و ديگر حاضر به بازگشت نشد.

او نسبت به بدرفتاري با عراقي‌ها به صورت علني اعتراض كرد. (او به فرار از خدمت متهم شد، به يك سال زندان محكوم و بخاطر بدرفتاري از ارتش اخراج شد.)
در تابستان ‪ ،۲۰۰۵گروهبان ميلارد كه دستيار يك سرتيپ در تكريت بود در يك جلسه توجيهي در مورد تيراندازي در يك ايست بازرسي شركت داشت و وظيفه او تغيير اسلايد تصاوير بود.

"اين يگان يك نقطه كنترل ترافيك ايجاد كرده بود و يك بچه ‪ ۱۸ساله در پشت مسلسل كاليبر ‪ ۵۰است كه بر روي خودروي زرهي هاموي قرار دارد.

يك خودرو با سرعت از كنار او رد شد و او در كمتر از نيم ثانيه به اين نتيجه رسيد كه او يك بمب گذار انتحاري است و به همين علت ماشه را فشار داد و در كمتر از يك دقيقه ‪ ۲۰۰گلوله به اين خودرو شليك كرد.

در اثر آن مادر، پدر و دو كودك موجود در خودرو به قتل رسيدند. پسر آنها چهار ساله و دختر آنها سه ساله بود.